مشـــ ـکـ ـاة
جناب حجت الاسلام حاج شیخ احمد فراهانی فرمودند: دوستی تاجر در تهران دارم که همسرش علویه است. مادرش ازدنیا رفته بود. آن علویه مادرشوهر را در خواب میبیند که خیلی گرفتار است گویی در لجن فرو میرود و بیرون می آید. در عالم رویا میگوید:به پسرم بگو من گرفتارم.نجاتم بده. ولی او خجالت میکشد خواب خود را برای شوهرش تعریف کند.باردیگر همان صحنه را در خواب میبیند که چرا نگفتی؟بگو من گرفتارم. زن آنچه در عالم رویا مشاهده کرده بود،برای شوهرش میگوید. شوهر به یکی از آقایان اهل علم رجوع میکند و قضیه را با او در میان میگذارد. آن عالم هم به مفاد:(اذکروا موتاکم بالصدقه)با صدقه مرده هایتان را یاد کنید.میفرماید:ربرایش تصدق بدهید. پسرهم میرود گوسفندی می خرد و میکشد و گوشتش را به همین عنوان میان فقرا تقسیم میکند دوباره مادرش به خواب همسرش می آید و میگوید: اینها فایده ندارد.من گرفتارم زیرا بعد از مرگ شوهرم مهریه ام را و سهم ارثم را گرفتم و به شخصی دادم و سود آن را میگرفتم و از آن ربا خودم را تامین میکردم. پس از مرگ به خاطرآن ربا خواری این چنین گرفتارگشتم.تا جبران هم نشود خلاصی ندارم. آن علویه خواب خود را برای شوهرش تعریف کرد . او هم حساب میکند مقدار ربارا ظرف چند سال که مادر بعد از شوهرش زنده بود است و دوسه برابرش را رد مظالم به فقرا میدهد. برای چهارمین بار آن بانوی محترمه خواب میبیند که آن میت از عذاب نجات یافته است.
Design By : Pichak |